قایقی خواهم ساخت
خواهم انداخت به اب
دور خواهم شد از این خاک غریب
که در ان هیچکسی نیست که دربیشه عشق
قهرمانان را بیدار کند
قایق از تور تهی
و دل در ارزوی مروارید
همچنان خواهم راند
نه به آبی ها دل خواهم بست
نه به دریا...
چه زیبا گفتم دوستت دارم!چه صادقانه پذیرفتی!
چه فریبنده!آغوشم برایت باز شد!
چه ابلهانه!با تو خوش بودم!
چه کودکانه!همه چیزم شدی!
چه زود!به خاطر یک کلمه مرا ترک کردی!
چه ناجوانمردانه!نیازمندت شدم!
چه حقیرانه!واژه غریبه خداحافظی به من امد!
چه بیرحمانه!من سوختم!.................
ولی هنوز دوستت دارم!غریبانه
محبت ره به دل دادن صفای سینه میخواهد
به یاد یکدگر بودن دلی بی کینه میخواهد
اگر دورم زدیدارت دلیل بی وفایی نیست
وفا انست که نامت را همیشه زیر لب دارم
یاد باد انکه زما وقت سفر یاد نکرد
به وداعی دل غمدیده ما شاد نکرد
دل به امید صدایی که مگر از تو رسد
ناله ها کرد در این کوه که فرهاد نکرد