می روم خسته و افسرده و زار
سوی منزلگه ویرانه خویش
بخدا میبرم از شهر شما
دل شوریده و دیوانه خویش
میبرم تا که در ان نقطه دور
شستشویش دهم از رنگ گناه
شستشویش دهم از لکه عشق
زین همه خواهش بیجا و تباه
میبرم تا زتو دورش سازم
زتو ای جلوه امید محال
میبرم زنده بگورش سازم
تا از این پس نکند یاد وصال
سلام
وبلاگ خوبی دارید اگر تمایل به تبادل لینک دارید.Http://زشق4ع.mihanblog.comرابانام وبلاگ تخصصی خودرو لینک کنید وبه من خبر دهید تا وبلاگتان را لینک کنم.باتشکر